یلدا
تا نهان سازم از تو بار دگر راز این خاطر پریشان را می کشم بر نگاه نازآلود نرم و سنگین حجاب مژگان را دل گرفتار خواهشی جانسوز از خدا راه چاره می جویم پارساوار در برابر تو سخن از زهد و توبه می گویم آه...هرگز گمان مبر که دلم با زبانم رفیق و همراه است هرچه گفتم دروغ بود،دروغ کی تو را گفتم آنچه دلخواهست تو برایم ترانه می خوانی سخنت جذبه ای نهان دارد گوئیا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد شاید این را شنیده ای که زنان در دل ((آری)) و ((نه)) به لب دارند ضعف خود را عیان نمی سازند رازدار و خموش و مکارند آه،من هم زنم،زنی که دلش در هوای تو می زند پر و بال دوستت دارم ای خیال لطیف دوستت دارم ای امید محال (فروغ فرخزاد)
Design By : RoozGozar.com |